درباره نویسنده

تکین حمزه‌لو نویسنده و مترجم معاصر ایرانی در 22 فروردین سال 1356 در تهران متولد شد. او پس از پایان دوره‌ دبیرستان، در رشته‌ی مهندسی عمران‌ دانشگاه‌ شاهرود و رشته‌ی مهندسی نرم‌افزار دانشگاه آزاد اسلامی پذیرفته شد که از بین این دو، دانشگاه آزاد را برای ادامه تحصیلات انتخاب کرد. بی‌تردید رشد و تربیت در یک خانواده‌ی فرهنگی و آشنا به کتاب تاثیر قابل توجهی در موفقیت‌های تکین حمزه‌لو داشته است. مادر او، شهناز مجیدی یکی از مترجمان توانا و شناخته‌ شده‌ی ایران است که برای اولین بار تکین حمزه‌لو را به ویرایش آثارش تشویق کرد.

حمزه‌لو فعالیت‌های ادبی خود را با ویراستاری ترجمه‌های مادرش آغاز کرد. او در حین ویراستاری این کتاب دو جلدی متوجه شد که داستان محتوای تکراری و بی‌هدفی را دنبال می‌کند و عاری از هرگونه نکته‌ی اخلاقی یا پیام اجتماعی است. بنابراین او نظر شخصی خود را به انتشارات اطلاع داد. آنها نیز به او پیشنهاد دادند که اگر قلمی گیرا و داستانی جذاب در سر دارد، کار نویسندگی را آغاز کند. این اتفاق، شروعی برای تالیف بود و تکین حمزه‌لو را به دنیای کلمات برد.

او در سال 1380 اولین رمان خود را با نام افسون‌ سبز منتشر کرد که خوشبختانه‌ مورد توجه‌ مخاطبین‌ قرار گرفت. به او گفته او ماجرای این داستان واقعی بوده و در ایده‌ی آن در جریان جدایی یکی از بستگانش به ذهن او خطور کرده است. دومین اثر پرفروش حمزه‌لو که نام او را به عنوان یک نویسنده جوان برسر زبان‌ها انداخت، مهرومهتاب بود. مهرومهتاب یک رمان عاشقانه‌اس که به زندگی و دغدغه‌های جانبازان شیمیایی پس از جنگ اشاره دارد.

او تاکنون 19 اثر در کارنامه‌ی ادبی خود ثبت کرده است. که تنها یکی از آنها با نام محکوم به نیستی از نویسنده‌ی کانادایی، جوی فیلینگ (Joy Fieldingn) ترجمه‌ شده‌ است. از دیگر آثار او می‌توان به کتاب‌های دختری در مه، بعد از او، عاشقانه برای پسرم، از آن سوی آینه، از این همه جا، یک روز دلگیر ابری، راه طولانی، قصه ناتمام، حوض فیروزه، کارما، عطر بهار نارنج، زندگی شیرین اشاره کرد.

درباره کتاب

برای یک دختر در این دنیا چیزی سخت‌تر از این نیست که‌ پدرش را در کودکی از دست داده‌ باشد و تحمل این سختی، جایی سخت‌تر می‌شود که نقطه‌ای از ابهام در نحوه‌ی چگونه از دست دادنش روی تمام زندگی‌ فرد سایه انداخته‌ باشد.

اما ماجرا وقتی آغاز می‌شود که البرز مجبور است برای فروش زمینی به ارث رسیده‌، با تنها وارث شریک او، یعنی ارمغان همراه شود. سالها قبل این دو شریک مشغول آپارتمان سازی بودند که با کشف جسد امیر پدر ارمغان همه چیز به هم می‌ریزد و زمین‌همانطور رها می‌شود. حالا بعد از گذشت پانزده‌ سال از آن ماجرا، ارمغان سعی می‌کند حقیقت مرگ پدرش را بفهمد و البرز هم که خاطرات کمرنگی از آن شب در ذهن دارد همراهش می‌شود و …

بخشی از کتاب را باهم بخوانیم:

تو خودت رو به من ثابت کردی وگرنه هرگز مسیر صحبتهامون به جایی که الان هست، نمی‌رسید. ولی باید منو درک کنی البرز. تو شاید چندتا داستان عاشقانه رو زندگی کرده باشی و تجربه‌ات خیلی بیشتر از من باشه… ولی من برای اولین بار، فصل اولم. تازه با هزار تا تردید و سوال و شک!

البرز مصمم گفت: می‌دونم، درک می‌کنم ولی بازم باید اجازه بدی که داستان از یه جایی شروع بشه. حتما خودت خوب می‌دونی، برای ساختن‌ یک داستان‌ عاشقانه دوتا کاراکتر لازمه‌ …

ارمغان آه کشید: اصلاً این داستان سرانجامی داره که شروع بشه؟ این بزرگترین ترس و واهمه منه البرز!

◼ اگر از طرفداران داستان‌ها و رمان‌های ایرانی هستید، بدون‌ شک یکی از بهترین پیشنهادات ما به شما دوستان همراه، کتاب شبی که برف می بارید اثر تکین حمزه لو انتشارات برکه خورشید، خواهد بود.

کتاب شبی که برف می بارید اثر تکین حمزه لو انتشارات برکه خورشید