درباره کتاب

بعد از سالها زندگی در لندن‌ به ایران و شهر کودکی‌هایش مشهد برگشت و با دیدن‌ خانه‌‌ی باغ بزرگ پدربزرگش خاطرات زندگی کودکانه‌ و عشق نافرجام و فرار شتابزده‌شان به لندن‌‌‌ را به یاد آورد. در این میان متوجه‌ راز بزرگی شد که زندگی اش را به کلی عوض کرد.

◼◼◼◼◼◼

بخشی از کتاب را باهم بخوانیم:

خسرو واقعاً عوض شده بود. ولی من بیشتر از او. احساس می‌کردم با آمدن‌ پژمان‌ یک شبه‌ بزرگ شده‌ بودم. خواب و خیال نوجوانی و عشق و عاشقی را به کلی از خیالم زدودم، هرچه تابلو داشتم که مرا به حال و هوای قدیم می‌برد، جمع کردم و به انبار مامان بردم. پرده‌های خاکستری را کندم و زندگی‌ام را عوض کردم. حرف گذشته‌ها را نمی‌زدم حتی دیگر خواب گذشته‌ها را هم نمی‌دیدم و هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شدم به جای صورت خسرو روی بالش صورت حسام را نمی‌دیدم.

خسرو هم با نشاط من به شور و شوق آمده‌ بود و دیگر تقریباً همه جا مرا همراهی می‌کرد. ایرادها و بهانه‌گیری‌هایش را هم کمتر کرده بود. جر و بحث که شروع می‌شد، به آرامی اتاق را ترک می‌کردم تا آرام شود. بعد با دو فنجان چای برمی‌گشتم و حرف تازه‌ای شروع می‌کردم …

…

کتاب یک قدم مانده به تو اثر مینو طباطبایی انتشارات برکه خورشید، هدیه‌ی دومو بوک به شما همراهان همیشگی.

کتاب یک قدم مانده به تو اثر مینو طباطبایی انتشارات برکه خورشید