درباره نویسنده

سوسوکه ناتسوکاوا، داستان‌نویس و پزشک حاذق ژاپنی در سال 1978 در استان اُساکا متولد شد. وی توانست مدرک پزشکی خود را از دانشگاه علوم پزشکی شینشو اخذ کند و هم‌اکنون در بیمارستانی واقع در ناگانو طبابت می‌کند. سوسوکه با اولین رمانش به نام «پرونده‌ی پزشکی خدا» توانست جایزه‌ی ادبی شوگاکوکان را از آن خود کند. و در جایزه‌ی فروشندگان کتاب ژاپن، مقام دوم را به دست آورد. از این رمان چندین میلیون جلد به فروش رسید و از روی آن یک فیلم هم ساخته شد. یکی دیگر از داستان های جذابی که این نویسنده ژاپنی از خود خلق کرده‌ است «گربه‌ای که کتاب‌ها را نجات داد» می‌باشد که در ایران توسط نشر کولو پشتی ترجمه و چاپ شده‌است. با هم نگاهی به این اثر از ناتسوکاوا بیاندازیم.

درباره کتاب

داستان کتاب گربه‌ ای که‌ کتاب ها را نجات داد اثر سوسوکه ناتسوکاوا نشر کوله‌ پشتی، قصه‌ی زیبای دوستی یک گربه‌ سخن‌گو و پسربچه‌ است. این گربه‌‎ی باهوش در ماموریتی مهم از پسری منزوی و گوشه گیر درخواست کمک دارد. «رینتارو» قهرمان داستان ما، گرچه از رفتار و صحبت کردن این گربه و تصمیمش شگفت‌زده‌ می‌شود، اما ترجیحش این است در این ماموریت به گربه کمک کند. پدربزرگ رینتارو صاحب یک کتاب‌فروشی در شهر است. مغازه‌ای که به زودی در آستانه‌ی تعطیل شدن است.

هرچند که کتابفروشی پدربزرگ ظاهری کوچک و متروکه دارد، اما وقتی رینتارو به انتهای کتاب‌فروشی می‌رود، حس می‌کند کتاب‌فروشی هر لحظه بزرگتر و بزرگتر می‌شود. این دو هر چقدر ادامه می‌دهند انگار قرار نیست که به انتهای مغازه برسند. آن دو درنهایت، احساس می‌کنند که وارد تونلی شده‌ و با خروج از آن وارد یک سرزمین دیگر می‌شوند. این سرزمین به مانند شهری که رینتارو در آن زندگی می‌کند نیست. سرزمینی اعجاب برانگیز و پر رمز و راز. سرزمینی که در آن کتاب‌ها را زندانی و سلاخی می‌کنند. مأموریت گربه و رینتارو این است که کتاب‌ها، این موجودات ارزشمند را از نابودی نجات دهند و آزاد کنند….

این داستان زیبا و سرگرم کننده‌ محدودیت سنی ندارد و برای هر کسی می‌تواند جذاب باشد. پس اگر به این دست از داستان‌ها و خصوصا ادبیات کشور ژاپن علاقه دارید، کتاب گربه ای که کتاب ها را نجات داد اثر سوسوکه ناتسوکاوا نشر کوله پشتی را از دست ندهید.

بخشی از کتاب را باهم بخوانیم

پدربزرگ شش صبح بیدار می‌شد، تا نیم‌ساعت بعد صبحانه‌اش را به اتمام می‌رساند و تا ساعت هفت برای ناهار رینتارو و خودش دو جعبهٔ بنتو آماده می‌کرد. سپس درها و پنجره‌ها را باز می‌کرد تا کتاب‌فروشی را هوا بدهد. بعد به گیاهان بیرون آب می‌داد. از صبح که نوه‌اش را برای رفتن به مدرسه بدرقه می‌کرد، تا اوایل غروب که رینتارو برمی‌گشت، هرگز از اقیانوس کتاب‌های دست‌دوم بیرون نمی‌آمد. برنامهٔ روزانهٔ او منظم بود و تغییرناپذیر، مثل رودخانه‌ای که پیوسته به‌سمت دریا جریان دارد…

اما داستان از جایی شروع می‌شود که پدربزرگ از دنیا می‌رود.